دوستان سلام.
طاعاتتون قبول،دلتون خرم وشاد ازیاد خدا.
شنیدید میگند،ذکربی فکر وفکر بی ذکر،هیچکدوم به تنهائی کافی نیست،پس خوش به حال اونائی که فکر وذکرشون خداست.خوش به حال شما،برا ماهم دعاکنید.
امروز مطلب زیبائی خوندم از استاد،آیت الله حسن زادهءآملی ،به جاومناسب دیدم که برای دوستان هم نقل کنم،حکایت جالب ناز باخالق بی نیاز:
...به حقیقت برو وبگو آمدم،اگر گفتند اینجا چرا آمدی؟بگو به کجا روم و به کدام در رو کنم؟...
اگر گفتند :تابه حال کجا بودی؟بگو راه گم کرده بودم.
اگرگفتنند چه آوردی؟بگو :اولا دل شکسته که از شما نقل است:
درکوی ماشکسته دلی میخرند وبس................بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است
وثانیا:
جز نداری نبود مایه دارائی من.....................طمع بخششم از درگه سلطان من است
وثالثا آفریدی رایگان،روزی دادی رایگان،بیامرز رایگان،توخدائی نه بازرگان.
اگر گفتند برونش کنید ،بگو:
نمیروم زدیار شما به کشور دیگر................برون کنید از این در،درآیم از دردیگر
اگر گفتند این جرأت را از که آموختی؟بگو از حلم شما.
اگر گفتند:قابلیت استفاضه نداری،بگو:قابلیت راهم شما افاضه میفرمائید،...
اگر گفتند مذنبی،بگو اولا شنیدم شما غفارید،ثانیا من ملک نیستم وثالثا:
ناکرده گنه در این جهان کیست؟بگو............آنکس که گنه نکرده وزیست،بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی..........پس فرق میان من وتو چیست؟بگو
اگر گفتند این حرفها رااز کجا یاد گرفتی ؟بگو:
بلبل از فیض گل اموخت سخن ورنه نبود................این همه قول وغزل تعبیه در منقارش
اگر گفتند چه میخواهی ؟بگو:
جز تو مارا هوای دیگر نیست................جز لقای تو هیچ در سر نیست
(الهی عاقبت محمودگردان)